یک شبِ پر رویا از "نیکی فیروزکوهی"
به رهایی فکر میکنم پشتِ هر دیوارِ این شهر کسی کمین کرده در فکرِ هجوم کسی که میخواهد حلقومم را بفشارد و اقرار بگیرد که زندگی بدونِ رویا زندانی ست بی پنجره راهی ست بی بازگشت بازگشتی ست به هیچ و هیچ و دوباره هیچ به رهایی فکر میکنم به پرواز به کسی که دو لولش را روی شقیقهامبگذرد و بگوید التماس کن برای زندگیِ دوباره برای عشق برایِ بهار برایِ مهتاب التماس کن برایِ یک شبِ پر رویا و من التماس کنم رهایم کن رهایم کن رهایم کن ...
نویسنده :
فرگل
19:24